خانه
> Uncategorized > نامرد!
نامرد!
دیروز شاشم گرفته بود.داخل ماشین بودم و دسترسی به هیچ جا نداشتم.مهدی هم سرقرار دیر کرده بود.برای اولین بار آرزو کردم مسجدی این دوروبرا باشد…هرچی نگاه کردم هیچ اثری از مناره ای گلدسته ای و یا حداقل گنبدی پیدا نکردم…چشمم افتاد به بطری نوشابه که افتاده بود ته صندلی عقب…از ماشین پیاده شدم و رفتم عقب نشستم …در بطری را باز کردم و زیپم را هم تواما پایین کشیدم….بعد که چشمم به جمال مبارکش روشن شد تازه فهمیدم که چقدر سربطری نوشابه برایش کوچک است…!!که چقدر کلفت بوده و من نمیدانستم…!!!!تمام این سالها به دیده کودکی نگاهش کرده بودم که برای بزرگ کردنش به شرایط خاصی نیاز است….! اما حالا او خودش رابه من تحمیل کرده بود….در چنین شرایط بغرنجی…..شاید هم تحقیر….در عوض تنها چیزی که برای من گذاشت این بود که بگویم : خیلی نامردی….خیلی نامرد……..!
Advertisements
دستهها:Uncategorized
ه
dadgah0020
گلدسته، گنبد، بطري نوشابه و …چيز
عالي بود